جهت مشاهده عکس ها در اندازه واقعی بر روی انها کلیک کنید
بقیه کارت پستال ها در ادامه مطلب
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
دل نوشته های خود را در اینجا بنویسید | 1 | 192 | admin |
باورت بشود يانه
روزي ميرسد كه دلت براي هيجكس به اندازه من
تنك نخواهد شد...
براي نكاه كردنم،خنديدنم،اذيت كردنم
براي تمام لحظاتي كه در كنارم داشتي
روزي خواهد رسيد كه در حسرت تكرار
دوباره ي من خواهي بود
ميدانم روزي ديكر نيستم...
و هيجكس تكرار من نخواهد بود
شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن اموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن اموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن اموخت
لبخندنهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن اموخت
پس هستی من ز هستی اوست تا هستم و هست دارمش دوست
من مسافرم تو این شهر شلوغ
یه جایی که آدماش در به درن
جایی که ستاره های آسمون
حوصله هارو دیگه سر می برن
کاش یکی پیدا بشه همین ورا
پا بذاره دیگه رو فاصله ها
بشکنه حرمت دلواپسی و
بکشه دستی روی حوصله ها
جایی که قفس حریمه واسه ی
یه قناریه به جای پرزدن
جایی که حتی کلاغای سیاه
تازه از اونور قصه اومدن
یه مسافرم مسافری غریب
گم شدم توی مسیر سرنوشت
تو اگه پا توی رویام بذاری
می رسم به مقصدم توی بهشت
جسارت میخواهد
نزدیک شدن به
افکار دختری که روزها مردانه
با زندگی می جنگد
اما شب ها…
بالشش از هق هق دخترانه اش خیس است
عشقه من . . .
از تو دلگیر نیستم . . .
از دلم دلگیرم که بی وفاییهایت را صبورانه تحمل میکند . . .
خدایا . . . .
الودگی آدمها از حد گذشته . . .
چند روزی دنیا را تعطیل نمیکنی . . . .؟
گیر کرده ام عجیب میان حقیقت و تو
تو در طالع من هستی ولی در شناسنامه او....
بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت
بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت
بي تو اي شوق غزلآلودهيِ شبهاي من
لحظهاي حتي دلم با من همآوايي نداشت
آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم ميشوم
كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت !
اين منم پنهانترين افسانهيِ شبهاي تو
آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت
در گريز از خلوت شبهايِ بيپايان خود
بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم
زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت
پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود
قايقي ميساختم آنجا كه دريايي نداشت
پشت پا ميزد ولي هرگز نپرسيدم چرا
در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت
شعرهايم مينوشتم دستهايم خسته بود
در شب بارانيات يك قطره خوانايي نداشت
ماه شب هم خويش ميآراست با تصويرِ ابر
صورت مهتابيات هرگز خودآرايي نداشت
حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود
يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت
عشق اگر ديروز روز از روزگارم محو بود
در پسِ امروزها ديروز، فردايي نداشت
بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت
چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت
مثل یک مهتاب در آسمان تاریک قلبم نشستی و قلب مرا پر از نور محبت
و
عشق خودت کردی ...
مثل یک قناری در باغ سوخته قلبم نشستی و با صدای آواز دلنشینت قلب
مرا دیوانه آن احساس پاکت کردی ...
مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی . آری تو مرا عاشق خودت کردی
تو مرا گرفتار خودت کردی ...
آمدی و مرا با رویاهای عاشقانه ات همسفر کردی ، مرا با خود به دشت آرزوها بردی
و
تمام آرزوهایم را زنده کردی ، دلم را پر از امید و دلگرمی کردی ، مرا در این دنیای
عاشقی دربه در کردی !
مثل یک شبنم بر روی چشمانم نشستی و مثل اشک یک عاشق بر روی گونه ام
سرازیر شدی ...
تو که آمدی درهای قلبم را طلسم کردم و بالای درگاه آن نوشتم ورود ممنوع !
قلب تو را در آنجا اسیر کردم ، اسیر محبت و عشق خودم کردم !
در این خانه دل سرخ تو را با خون عشق و هوای دوست داشتنم زنده نگه خواهم
داشت و با احساس پاکم درد دلهای عاشقانه ام را هر شب در گوشت زمزمه خواهم
کرد عزیزم ...
کاری میکنم که دیگر لحظه ای ، حتی لحظه ای از این خانه سرخ خسته و دلسرد
نشوی ، به عشق من وفادار باشی و مرا از ته قلبت دوست داشته باشی عزیزم
از تمام دار این دنیا تنها همین قلب سرخ را دارم و اینک آن را با احساسی پر از عشق
به تو تقدیم کرده ام و دلم میخواهد تو نیز با احساسی پاکتر به آن وفادار باشی
عزیزم ...
عزیزم من نیز میخواهم به همگان بگویم که دوستت دارم
قلم سرخ زندگی را برمیدارم به سوی قلب مهربانت می آیم و بالای درگاه آن
مینوسم که : یکی را دوست میدارم تا دیگر کسی وارد آنجا نشود آن لحظه است
که قلبت تنهای تنها برای من است و من نیز تنهای تنها برای تو می باشم
عزیزم خیلی دوستدارم
دعا می کنم تو هم دعا کن
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و
تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و
تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و
تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و
بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
اما ...
اما عزیز خسته و داغدار من...
با همه اشتیاقم...
بگذار در سودای با تو بودن بمانم
بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد
بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم...
بگذار نفسهایم در آرزوی دیدار تو به شماره افتد...
بگذار همه آن چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو
بر من بخشیده است...دست نخورده بماند
بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود
به تمامی لمس کنم.....
بگذار افقهای خیالم را برای دیدار تو
به نظاره بنشینم....
بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود...
بگذار در حسرت دیدار تو بمانم...
بگذار سوز و گداز سینه ام....پر جوش بماند...
بگذار پر التهاب بمانم....
بگذار همیشه و برای ابد....
دلتنگ تو بمانم...
کجایی که داره بی تو نفسم می گیره تو رو میخوام کنارم بی تو آروم ندارم
نمیتونه جاتو کسی تو دلم بگیره فقط تورو می خوام من بی تو آروم ندارم
بی تو زندگی محاله بی تو یه روز یه ساله دلم برات چه تنگه دنیا با تو قشنگه
می بوسمت یه عالم آروم میشه خیالم با تو همش تو ابرام نباشی خیلی تنهام
تو دنیا هیچ کسو از تو بهتر ندیدم یه تار موتو عزیزم به صد تا دنیا نمیدم
به آرزوم میرسم با تو من خوشبختم تموم عمرم شب و روز دنبالت میگشتم
قلبم مال تو جونم مال تو عشقم به تومی نازم نفسم
قلبم مال تو جونم مال توعشقم تو رو دوس دارم عزیزم
عشق همیشگیمی تمام زندگیمی همش و رویاهامی مثل نفس باهامی
تو خوب و خواستنی پاکیو دوس داشتنی هر جای دنیا باشی الهی زنده باشی
بقیه عکس ها و شعر ها در ادامه مطلب
چه زیباست بخاطر تو زیستن
وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛
وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛
و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،
مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،
زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،
وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛
برای تو می تپد
دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق كنم
زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده
زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده
زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته
نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است
همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع
كننده است كه زندگی زيباست
اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای
قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم
I LOVE YOU
دوست دارم که دستهات رو داشته باشم
تا تموم خوبیهات رو داشته باشم
دوست دارم تو باشی و من زیر سایهات
همهی صلح و صفات رو داشته باشم
هَـميشه بـآيد کَسـی باشدکـــہ مــَعنی سه نقطه ی انتهای
جملههایت را بفهمد
هَـميشه بـآيد کسـی باشد
تا بُغضهايت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد
بـآيد کسی باشد
کـــہ وقتي صدایت لرزید بفهمد
کـــہ اگر سکوت کردی، بفهمد...
کسی بـآشد
کـــہ اگر بهانهگيـر شدی بفهمد
براي ديدن كامل شعر لطفا به ادامه مطلب برويد
فقط برو...
گاهی رفتن بهتر است .گاهی باید رفت...
اگر نروی هر آنچه ماندنیست خواهد رفت.
اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند.
گاهی باید رفت و بعضی چیزها را که بردنی ست با خود برد،
براي ديدن كامل شعر لطفا به ادامه مطلب برويد
هرلحظه بهانه ی تو را میگیرم، هر ثانیه با نبودنت درگیرم،
حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی، من یک طرفه برای تو میمیرم
برای دیدن کامل شعر به ادامه مطلب بروید
شیوه ی دلبری و ناز،اگر سوخت مرا
غمزه ی چشم سیاه تو بیاموخت مرا
برای دیدن کامل شعر به ادامه مطلب بروید
همیشه با تو
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی
پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است :
« همیشه با تو »
چشمانت را برای زندگی می خواهم ، اسمت را برای دلخوشی می خوانم
دلت را برای عاشقی می خواهم ، صدایت را برای شادابی می شنوم
دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم
خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش
میگذرد روزی این شبهای دلتنگی
میگذرد روزی این فاصله و دوری،
میگذرد روزهای بی قراری و انتظار
میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار
و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم
وقتی که اشتباهی پیش میآید ، وقتی که احساس ناراحتی میکنی
وقتی که اشک از چشمات سرازیر میشه همیشه ۳ چیز را به خاطر بیار
۱٫من همیشه با توام
۲٫ هنوز با توام
۳٫ با تو خواهم ماند . . .
نذر کــَـــردم
سفره ای پهــن کـُنم
از حــَـــ ـــ ـرف های نگفتــه ی دلم ..
....اگـــــ ـــ ــر برگـــَـــردی
بوسیـدش .. حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد .. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده .. حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه
ببوسیـدش .. حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه .. گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! .. نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین !
ببـوسیـدش .. حتی اگه بـوی ِ عرق و خستگی میـده .. حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده !
بـبوسیـدش .. حتی اگه شما رو رنجـونده و غـرورش نمیذاره دلجـویی کنه .. حتی اگه گرسنه اس و با شما مثل ِ آشپـز ِ دربـارش برخـورد می کنه .. حتی اگه یادش میـره ازتـون تشـکر کنه !
ببوسیـدش .. وقتی براتـون یه آهنگ ِ جدیـد میذاره و می گه : ” اینـو برای تـو آوردم ! ” .. وقتی تو چشـاش پـُر ِ خواستنه .. وقتی دست های ِ ظریـف ِ دختـرونه تـون میـون ِ دستای ِ زمخت و مردونه اش گم می شن .. !
ببـوسیـدش .. حتی اگه از عصبانیت داریـد دیوونه می شید .. حتی اگه شما رو با مادرش مقایسه می کنه .. حتی اگه با حرص می خوایید از خونه بزنیـد بیـرون و اون محـکم بـازوهاش رو دورتـون حلقه می کنه و وسـط ِ جیـغ های ِ شما با خنـده می گه : ” عزیـزم ؛ کجا می خـوای بـری این وقته شب ؟! ”
بـبوسیـدش .. وقتی ناغافلی لباسـی رو خریـده که هفته ی پیش ، پشت ِ ویتریـن دیدین و فقـط یه کلمه گفتین این چه خوشگله ! .. وقتی دست هاش پـُر از خریـد خونه ان و درُ با پـاش می بنـده .. وقتی با نگاهـی پـُر از تحسین سر تا پاتـون رو برانـداز می کنه .. !
ببـوسیـدش .. حتی اگه تـوی ِ شرکـت پیـاز خورده .. حتی اگه با دوست هاش تلفنـی یک ساعـت حرف می زنه و شامتـون سـرد شده .. حتی اگه رو دنـده ی ” نه ” گفتن افتـاده .. !
شایـد فـردایی نباشـه …
شایـد شما فـردا نباشیـد …
شایـد اون فـردا نباشـه
صبر کن عشق تو تفسیر شود بعد برو
یا دل از ماندن تو سیر شود بعد برو ،
خواب دیدی که دل دست به دامان تو شد ،
تو بمان خواب تو تعبیر شود بعد برو ،
لحظه ای باد تو را خواند که با او بروی ،
تو بمان تا به یقین دیر شود بعد برو ،
صبر کن عشق زمینگیر شود بعد برو ،
یا دل از دیده ی تو سیر شود بعد برو ،
تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند ،
تو بمان گریه به زنجیر شود بعد برو .
برای دیدن عکس در اندازه واقعی روی عکس کلیک کنید
امشب به یاد تک تکِ شب ها دلم گرفت
در اضطراب کهنه ی غم ها، دلم گرفت
انگار بغض تازه ای از نو شکسته شد
در التهابِ خیسِ ورق ها، دلم گرفت
از خواندن تمام خبرها تنم بسوخت
از گفتن تمام غزل ها دلم گرفت
در انتظار تا که بگیرم خبر ز تو
در آتشِ گرفته سراپا دلم گرفت
متروکه نیست خلوتِ سرد دلم ولی
از ارتباطِ مردم ِدنیا دلم گرفت
یک ردِ پا که سهمِ من از بی نشانی است
از ردِ خون که مانده به هر جا، دلم گرفت
اینجا منم و خاطره هایی تمام تلخ
اقرار میکنم، درآمدم از پا دلم گرفت