شبیه کسی شده ام
که پشت دود سیگار با خود می گوید
باید ترک کنم
سیگار را
خانه را
زندگی را
و باز پکی دیگرمی زند
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
دل نوشته های خود را در اینجا بنویسید | 1 | 192 | admin |
شبیه کسی شده ام
که پشت دود سیگار با خود می گوید
باید ترک کنم
سیگار را
خانه را
زندگی را
و باز پکی دیگرمی زند
میگویند زمان طلاست...
اما من چشیدم
دروغ میگویند...
زمان آتش است!
ثانیه به ثانیه اش میسوزاند و تا به شعله ات نکشد نمیگذرد...
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند...
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...
...و
هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...
از باخـــــــــ ــــــــتن ...
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ...
از ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : چه کسی ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ خندید و ﮔﻔﺖ: "ﻋﺸﻘﻢ" ﺭﺍ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : "ﻋﺸﻘﺖ" ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : "ﻋﺸﻘﯽ" ﻧﺪﺍﺭﻡ !!
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ "ﻋﺸﻘﺖ" ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ کارها ﮐﻨﯽ....؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ...، خیانت نمیکنم...
دور نمیزنم.... وعده سر خرمن نمیدهم...دروغ نمیگویم..خیانت نمیکنم....
و ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ...
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ..
برایش فداکاری خواهم کرد..ناراحت و نگرانش نمیکنم...غمخوارش میشوم...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ولی ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..، اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ،
ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ..
اگر ترکت کرد ﭼﻪ...؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ "ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ" ﻧﻤﯿﺸﺪم
رو تـــو تعصب دارم
ولی ادعایی ندارم
نمیگم خیلی خوشگلی..
چون خوشگتر از تو زیاده..
نمی گم خیلی پولداری ..
چون پولدارتر از تو زیاده ..
نمی گم خیلی شیرین زبونی ..
چون چرب زبون تر و خوش صحبت تر از تو زیاده ..
ولی ..
می گم: تو هـــمونی که برای من بهـــترینی !
مرد گریه نمیکند
مرد فقط در تنهایی خود سیگار میکشد و مثل
سیگار
به دردخود میسوزد
می بخشم کسایی رو, که هرچه خواستن با من با دلم با احساسم کردن
وبعد منو در دوردست خودم تنهاگذاشتن ومن امروز به پایان خودم نزدیکم.
پروردگارا به من بیاموز دراین فرصت حیاتم اهی نکشم برای کسانی که
دلم راشکستند.!
پسرک می گفت : من قول می دهم که همیشه کنارت بمانم ...
دخترک گفت : اگر رفتی چه ؟
پسرک گفت : آن وقت هر چه خواستی در موردم بگو ...
دخترک گفت :به کی ؟
پسرک گفت : به همه ...
دخترک : به همه ؟
پسرک : به همه...
پسرک رفت .اما دخترک به هیچ کس هیچ چیز نگفت ...
فقط گفت: او خوب بود اما من لیاقتش را نداشتم ...
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوای بــی تــــــــــــــو!
چه دروغ بزرگیست:
"زمان همه همه چیز را حل میکند"
زمان فقط موهایم را سفید کرد
زخمهایم را کهنه
دردم را بزرگ
دلتنگیَم را بیشتر
روزگارم را سیاه
در خاطری که "تو" هستی؛
دیگران محکومند به فراموشی...
بگذار در گوشت بگویم!
"میخواهمت"
این خلاصه ی تمام "عاشقانه های من" است
جسارت میخواهد
نزدیک شدن به
افکار دختری که روزها مردانه
با زندگی می جنگد
اما شب ها…
بالشش از هق هق دخترانه اش خیس است
عشقه من . . .
از تو دلگیر نیستم . . .
از دلم دلگیرم که بی وفاییهایت را صبورانه تحمل میکند . . .
خدایا . . . .
الودگی آدمها از حد گذشته . . .
چند روزی دنیا را تعطیل نمیکنی . . . .؟
گیر کرده ام عجیب میان حقیقت و تو
تو در طالع من هستی ولی در شناسنامه او....
خـــــــدا را دوست بدار
حداقلش این است یکی را دوست میداری ؛
و روزی به او میرسی...
تاریک تر از شب خاموشم
چشمهای خسته ام را به جاده ای در مه گم شده دوخته ام
ابرهای دلتنگی آرام می آیند
تا بر روی آشیانه سردم خیمه بزنند
من پشت پنجره غبار گرفته با کوله باری از غصه
تک و تنها نشسته ام
و
با چشمهای به نم نشسته ام شعر سپید باران را زمزمه میکنم
اما افسوس که چتر خیالم را که سر شار از بوی اقاقی ها بود
گم کرده ام
مثل یک مهتاب در آسمان تاریک قلبم نشستی و قلب مرا پر از نور محبت
و
عشق خودت کردی ...
مثل یک قناری در باغ سوخته قلبم نشستی و با صدای آواز دلنشینت قلب
مرا دیوانه آن احساس پاکت کردی ...
مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی . آری تو مرا عاشق خودت کردی
تو مرا گرفتار خودت کردی ...
آمدی و مرا با رویاهای عاشقانه ات همسفر کردی ، مرا با خود به دشت آرزوها بردی
و
تمام آرزوهایم را زنده کردی ، دلم را پر از امید و دلگرمی کردی ، مرا در این دنیای
عاشقی دربه در کردی !
مثل یک شبنم بر روی چشمانم نشستی و مثل اشک یک عاشق بر روی گونه ام
سرازیر شدی ...
تو که آمدی درهای قلبم را طلسم کردم و بالای درگاه آن نوشتم ورود ممنوع !
قلب تو را در آنجا اسیر کردم ، اسیر محبت و عشق خودم کردم !
در این خانه دل سرخ تو را با خون عشق و هوای دوست داشتنم زنده نگه خواهم
داشت و با احساس پاکم درد دلهای عاشقانه ام را هر شب در گوشت زمزمه خواهم
کرد عزیزم ...
کاری میکنم که دیگر لحظه ای ، حتی لحظه ای از این خانه سرخ خسته و دلسرد
نشوی ، به عشق من وفادار باشی و مرا از ته قلبت دوست داشته باشی عزیزم
از تمام دار این دنیا تنها همین قلب سرخ را دارم و اینک آن را با احساسی پر از عشق
به تو تقدیم کرده ام و دلم میخواهد تو نیز با احساسی پاکتر به آن وفادار باشی
عزیزم ...
عزیزم من نیز میخواهم به همگان بگویم که دوستت دارم
قلم سرخ زندگی را برمیدارم به سوی قلب مهربانت می آیم و بالای درگاه آن
مینوسم که : یکی را دوست میدارم تا دیگر کسی وارد آنجا نشود آن لحظه است
که قلبت تنهای تنها برای من است و من نیز تنهای تنها برای تو می باشم
عزیزم خیلی دوستدارم
دعا می کنم تو هم دعا کن
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
و
تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
و
تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
و
تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
و
بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی
پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند
مـــــــرد است دیگر...
گاهی تند میشود
و گاهی عاشقانه میگوید..
مــــرد است دیگر..
غرورش آسمان
و دلش دریاست...
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد...؟
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده...؟
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبر دارد و بالشش...؟
مـــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد
جان مولا هر که هستی مرد باش گر قلندر نیستی شبگرد باش یا مبر اسمی زمردی یا حقیقتن مرد باش
هنوز هم عاشقانه هایم را عاشقانه برای تو مینویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف میزنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..
این روزها دیگر پشت پنجره مینشینم و به استقبال باران میروم.
میدانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
میدانم یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمیگردد..
میدانم تمام میشود و ما رها میشویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..
برای دوست داشتنت
از من
دلیل میخواهند،
چشمانت را به من قرض میدهی؟؟!