loading...
جملات زیبا و عاشقانه
به نام خدا
به نام خداوندگار زمین و هفت آسمان



خاص

اونـے ڪـِــہ دسـتش دور گـَردن شـُمـآستـ ...
قلـآدش تو دَسـت ماست ! !

__________________________
خِیلیـــــــا دوس دارَن بــــا مـــــا بــاشَــــن

اَما زوده واســـَـــشون بـــــالا باشـَـــــن...
_________________

هستیم
ﺧـــــﺎﺹ
ﮔﻮﺭ بابای ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﻭ " ﻧــﺨــﻮﺍﺳــﺖ
"
_________________
لعنت به همه ی قانون های دنیا که در آن شکستن دل پیگرد قانونی ندارد...
ناشناس بازدید : 89 شنبه 09 فروردین 1393 نظرات (0)

پسر ورق نیست...................برش بزنی
سوزن پرگار نیست..............دورش بزنی
نوکرت که نیست...............سرش غر بزنی
عابر بانکت نیست...............واسش هی کنتور بزنی
.
.
.
.
پسر جونه............میخوایش باس خواهش کنی
آزاده........................نمیتونی رامش کنی
حرفش حرفه.........نباس امتحانش کنی
اگه ناراحته سعی نکن.............تو نمیتونی آرومش کنی
در قلبش که روت بسته شد.........عمرا بتونی بازش کنی
بیخودیم زور نزن.............نمیتونی با عجیجمات خوابش کنی

پسر تنها


ناشناس بازدید : 45 چهارشنبه 14 اسفند 1392 نظرات (0)

بچه که بودم نقاشی میکشیدم

بزرگتر شدم از هیجان جیغ میکشیدم

فهمیدم چه خبره دور و برم ، درد کشیدم

حالا دیگه نه درد میکشم نه جیغ نه نقاشی !!!

سیگار میکشم …

سیگارمی کشم


ناشناس بازدید : 57 سه شنبه 13 اسفند 1392 نظرات (0)

از ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : چه کسی ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟

ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ خندید و ﮔﻔﺖ: "ﻋﺸﻘﻢ" ﺭﺍ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : "ﻋﺸﻘﺖ" ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : "ﻋﺸﻘﯽ" ﻧﺪﺍﺭﻡ !!

ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ "ﻋﺸﻘﺖ" ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ کارها ﮐﻨﯽ....؟

ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ...، خیانت نمیکنم...
دور نمیزنم.... وعده سر خرمن نمیدهم...دروغ نمیگویم..خیانت نمیکنم....

و ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ...
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ..
برایش فداکاری خواهم کرد..ناراحت و نگرانش نمیکنم...غمخوارش میشوم...

ﮔﻔﺘﻨﺪ : ولی ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..، اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ،

ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ..

اگر ترکت کرد ﭼﻪ...؟

اشک بر چشمانش حلقه زد و ﮔﻔﺖ :
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ "ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ" ﻧﻤﯿﺸﺪم

ناشناس بازدید : 65 یکشنبه 04 اسفند 1392 نظرات (0)

رو تـــو تعصب دارم
ولی ادعایی ندارم
نمیگم خیلی خوشگلی..
چون خوشگتر از تو زیاده..
نمی گم خیلی پولداری ..
چون پولدارتر از تو زیاده ..
نمی گم خیلی شیرین زبونی ..
چون چرب زبون تر و خوش صحبت تر از تو زیاده ..
ولی ..
می گم: تو هـــمونی که برای من بهـــترینی !

ناشناس بازدید : 141 یکشنبه 21 خرداد 1391 نظرات (0)

عاشقانه

 

 

 

تاریک تر از شب خاموشم

 

چشمهای خسته ام را به جاده ای در مه گم شده دوخته ام

 

ابرهای دلتنگی آرام می آیند

 

تا بر روی آشیانه سردم خیمه بزنند

 

من پشت پنجره غبار گرفته با کوله باری از غصه

 

تک و تنها نشسته ام

 

و

 

با چشمهای به نم نشسته ام شعر سپید باران را زمزمه میکنم

 

اما افسوس که چتر خیالم را که سر شار از بوی اقاقی ها بود

 

گم کرده ام

ناشناس بازدید : 210 یکشنبه 21 خرداد 1391 نظرات (0)

دوست دارم

 

 

بی نگاهِ عشق مجنون نيز ليلايي نداشت

 

بي مقدس مريمي دنيا مسيحايي نداشت

 

بي تو اي شوق غزل‌آلوده‌يِ شبهاي من

 

لحظه‌اي حتي دلم با من هم‌آوايي نداشت

 

آنقدر خوبي كه در چشمان تو گم مي‌شوم

 

كاش چشمان تو هم اينقدر زيبايي نداشت !

 

اين منم پنهانترين افسانه‌يِ شبهاي تو

 

آنكه در مهتاب باران شوقِ پيدايي نداشت

 

در گريز از خلوت شبهايِ بي‌پايان خود

 

بي تو اما خوابِ چشمم هيچ لالايي نداشت

 

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا كنم

 

زير بارانِ نگاهت شعر معنايي نداشت

 

پشت درياها اگر هم بود شهري هاله بود

 

قايقي مي‌ساختم آنجا كه دريايي نداشت

 

پشت پا مي‌زد ولي هرگز نپرسيدم چرا

 

در پس ناكاميم تقدير جاپايي نداشت

 

شعرهايم مي‌نوشتم دستهايم خسته بود

 

در شب باراني‌ات يك قطره خوانايي نداشت

 

ماه شب هم خويش مي‌آراست با تصويرِ ابر

 

صورت مهتابي‌ات هرگز خودآرايي نداشت

 

حرفهاي رفتنت اينقدر پنهاني نبود

 

يا اگر هم بود ، حرفي از نمي آيي نداشت

 

عشق اگر ديروز روز از روز‌گارم محو بود

 

در پسِ امروز‌ها ديروز، فردايي نداشت

 

بي تواما صورت اين عشق زيبايي نداشت

 

چشمهايت بس كه زيبا بود زيبايي نداشت

ناشناس بازدید : 180 جمعه 12 خرداد 1391 نظرات (0)

من برای خودم می نویسم، تو برای خودت بخوان.
من حرف دلم را می نویسم، تو حرف دلت را بخوان.
من برای عشقم می نویسم، تو برای معشوقه هایت بخوان

 

ناشناس بازدید : 140 پنجشنبه 04 خرداد 1391 نظرات (0)

هوای چشام بدجوری ابریه

دلم تنگه و غرق بی صبریه

چه حس غریبی چه بد حالیه

که هستی ولی جای تو خالیه

خودش رو یکی جای تو جا زده
یکی جای تو این روزا با منه

که سرده نگاش جنسش از آهنه

که نسبت به اسمم لباش بی حسه

دلم کی دوباره به تو می رسه

ناشناس بازدید : 126 پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

 

اما ...

اما عزیز خسته و داغدار من...
با همه اشتیاقم...

بگذار در سودای با تو بودن بمانم

بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد

بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم...

بگذار نفسهایم در آرزوی دیدار تو به شماره افتد...

بگذار همه آن چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو

بر من بخشیده است...دست نخورده بماند

بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود

به تمامی لمس کنم.....

بگذار افقهای خیالم را برای دیدار تو

به نظاره بنشینم....

بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود...

بگذار در حسرت دیدار تو بمانم...

بگذار سوز و گداز سینه ام....پر جوش بماند...

بگذار پر التهاب بمانم....

بگذار همیشه و برای ابد....

دلتنگ تو بمانم...

ناشناس بازدید : 113 پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

 

 

کجایی که داره بی تو نفسم می گیره  تو رو میخوام کنارم بی  تو آروم ندارم

نمیتونه جاتو کسی تو دلم بگیره فقط تورو می خوام من بی تو آروم ندارم

بی تو زندگی محاله بی تو یه روز یه ساله دلم برات چه تنگه دنیا با تو قشنگه

می بوسمت یه عالم آروم میشه خیالم با تو همش تو ابرام نباشی خیلی تنهام

تو دنیا هیچ کسو از تو بهتر ندیدم یه تار موتو عزیزم به صد تا دنیا نمیدم

به آرزوم میرسم با تو  من خوشبختم تموم عمرم شب و روز دنبالت میگشتم

قلبم مال  تو جونم مال  تو عشقم به تومی نازم نفسم

قلبم مال  تو جونم مال  توعشقم  تو رو دوس دارم عزیزم

عشق همیشگیمی تمام زندگیمی همش و رویاهامی مثل نفس باهامی 

     تو خوب و خواستنی پاکیو دوس داشتنی هر جای دنیا باشی الهی زنده باشی


 


بقیه عکس ها و شعر ها در ادامه مطلب

ناشناس بازدید : 171 پنجشنبه 28 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

عاشقانه

 

چه زیباست بخاطر تو زیستن

وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛

وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛

و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ایکاش می دانستی بدون تو،

مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت،

زندگی چه تلخ وناشکیباست. ایکاش می دانستی مرز خواستن کجاست،

وایکاش میدیدی قلبی راکه فقط؛

برای تو می تپد

دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق  كنم

زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده

زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده

 زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته

نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است

همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع

كننده است كه زندگی زيباست

اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای

قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم

 

I LOVE YOU

ناشناس بازدید : 203 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

از تمام دار دنیا ، تنها یک چیز دارم : دوستت !

.

.

.

در برهوت بی کسی تنها تو همزاد منی / ای نازتر از خواب شبم ، همواره در یاد منی . . .

.

.

.

یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم

به هر حال ممنون از مشتت . . .

ناشناس بازدید : 107 چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

هنوز هم عاشقانه هایم را عاشقانه برای تو می‌نویسم..
هنوز هم در ازدحام این همه بی تو بودن از با تو بودن حرف می‌زنم..
هنوز هم باور دارم عشق ما جاودانه است..

این روزها دیگر پشت پنجره می‌نشینم و به استقبال باران می‌روم.
می‌دانم پائیز، هنوز هم شورانگیز است..
می‌دانم  یکی از همین روزها کسی که نبض زندگی من است،
کسی که جز تو نیست بازمی‌گردد..

می‌دانم تمام می‌شود و ما رها می‌شویم؛ پس بگذار بخوانم:
اولین عشق من و آخرین عشق من تویی
نرو، منو تنها نذار که سرنوشت من تویی..

ناشناس بازدید : 110 پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

تو که قصد جدايي کرده بودي


 

خيال بي وفايي کرده بودي


 

چرا با اين دل خوش باور من


 

زماني آشنايي کرده بودي


 

خدايا تارو پودم غم گرفته


 

درون سينه ام ماتم گرفته


 

الهي بشکنه آن  که آخر


 

دو عاشق را چنين از هم گرفته


 

خداوندا دلش را مهربان کن


 

هميشه خاطرش را شادمان کن

ناشناس بازدید : 112 پنجشنبه 21 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

گر نیایی تا قیامت انتظارت می کشم.

منت عشق از نگاه پر شرابت می کشم.

ناز چندین ساله ی چشم خمارت می کشم.

تا نفس باقیست اینجا انتظارت می کشم.

ناشناس بازدید : 80 سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 نظرات (0)
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا …

دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت: بله خانوم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه‌هاش میزد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:

چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن؟ ها؟! فردا مادرت رومیاری مدرسه می‌خوام درمورد بچه بی‌انضباطش باهاش صحبت کنم!

دخترک چونه لرزونش رو جمع کرد … بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم … مادرم مریضه … اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن… اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد … اون وقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه … اون وقت … اون وقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم … اون وقت قول میدم مشقامو بنویسم…

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت: بشین سارا …

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد
ناشناس بازدید : 90 سه شنبه 19 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

برای دوست داشتنت


از من


دلیل میخواهند،


چشمانت را به من قرض میدهی؟؟!


 

ناشناس بازدید : 155 چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

وقتی کسی رو دوس داری،حاضری جون فداش کنی

حاضری دنیارو بدی،فقط یه بار نیگاش کنی


به خاطرش داد بزنی،به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی،حتّی رو برگ زندگی


وقتی کسی تو قلبته،حاضری دنیا بد بشه

فقط اونی که عشقته،عاشقی رو بلد باشه


قید تموم دنیارو به خاطرِ اون می زنی

خیلی چیزارو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

ناشناس بازدید : 86 چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

…تو آخر خوب قصه هائی و یه رویای قشنگ


تو یه فرشته نجات توی کابوس وحشت خوابی


و یه دست مهربون برای نوازش گلبرگ…


تو یک حقیقتی، یک حقیقت بی پایان…


تو رقص دلربای ساقه های طلائی گندم تو موسیقی لطیف بادی…


تو یه غزل عاشقانه توی رساترین شعر ذهن کودکانه منی…


بقیه شعر در ادامه مطلب

ناشناس بازدید : 102 چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

درتنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم


در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه کردم


در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و تلخت گریه کردم


در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی ایستادم و آرام گریه کردم


ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم را قربانی کردم

ناشناس بازدید : 96 چهارشنبه 13 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

مرد مسنی به همراه دختر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که
مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار دختر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و
هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با
لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن. مرد مسن با
لبخندی هیجان دختر ش را تحسین کرد.
کنار دختر جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و دختر را می‌شنیدند
و از دختر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.
زوج جوان دختر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست دختر جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن
باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای
دختر تان پزشک مراجعه نمی‌کنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم.
امروز دختر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند !!!


ناشناس بازدید : 142 دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

دوست دارم که دست‌هات‌ رو داشته باشم
تا تموم خوبی‌هات‌ رو داشته باشم
دوست دارم تو باشی و من زیر سایه‌ات
همه‌ی صلح و صفات رو داشته باشم

 

ناشناس بازدید : 120 یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

روزی یكی از خانه های دهكده آتش گرفته بود. زن جوانی همراه شوهر و دو فرزندش در آتش گرفتار شده بودند. شیوانا و بقیه اهالی برای كمك و خاموش كردن آتش به سوی خانه شتافتند. وقتی به كلبه در حال سوختن رسیدند و جمعیت برای خاموش كردن آتش به جستجوی آب و خاك برخاستند شیوانا متوجه جوانی شد كه بی تفاوت مقابل كلبه نشسته است و با لبخند به شعله های آتش نگاه می كند. شیوانا با تعجب به سمت جوان رفت و از او پرسید:" چرا بیكار نشسته ای و به كمك ساكنین كلبه نرفته ای!؟"
جوان لبخندی زد و گفت:" من اولین خواستگار این زنی هستم كه در آتش گیر افتاده است. او و خانواده اش مرا به خاطر اینكه فقیر بودم نپذیرفتند و عشق پاك و صادقم را قبول نكردند. در تمام این سالها آرزو می كردم كه كائنات تقاص آتش دلم را از این خانواده و از این زن بگیرد. و اكنون آن زمان فرا رسیده است."

شیوانا پوزخندی زد و گفت:" عشق تو عشق پاك و صادق نبوده است. عشق پاك همیشه پاك می ماند! حتی اگر معشوق چهره عاشق را به لجن بمالد و هزاران بی مهری در حق او روا سازد.

عشق واقعی یعنی همین تلاشی كه شاگردان مدرسه من برای خاموش كردن آتش منزل یك غریبه به خرج می دهند. آنها ساكنین منزل را نمی شناسند اما با وجود این در اثبات و پایمردی عشق نسبت به تو فرسنگها جلوترند. برخیز و یا به آنها كمك كن و یا دست از این ادعای عشق دروغین ات بردار و از این منطقه دور شو!"

اشك بر چشمان جوان سرازیر شد. از جا برخاست. لباس های خود را خیس كرد و شجاعانه خود را به داخل كلبه سوزان انداخت. بدنبال او بقیه شاگردان شیوانا نیز جرات یافتند و خود را خیس كردند و به داخل آتش پریدند و ساكنین كلبه را نجات دادند. در جریان نجات بخشی از بازوی دست راست جوان سوخت و آسیب دید. اما هیچكس از بین نرفت.

روز بعد جوان به درب مدرسه شیوانا آمد و از شیوانا خواست تا او را به شاگردی بپذیرد و به او بصیرت و معرفت درس دهد. شیوانا نگاهی به دست آسیب دیده جوان انداخت و تبسمی كرد و خطاب به بقیه شاگردان گفت:" نام این شاگرد جدید "معنای دوم عشق" است. حرمت او را حفظ كنید كه از این به بعد بركت این مدرسه اوست .

ناشناس بازدید : 121 یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

چهار شمع به آهستگی می‌سوختند، در آن محیط آرام صدای صحبت آنها به گوش می‌رسید.

شمع اول گفت: "من صلح و آرامش هستم، هیچ کسی نمی‌تواند شعله مرا روشن نگه دارد من باور دارم که به زودی می‌میرم......."

سپس شعله صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد.

شمع دوم گفت: "من ایمان و اعتقاد هستم، ولی برای بیشتر آدمها دیگر چیز ضروری در زندگی نیستم پس دلیلی وجود ندارد که دیگر روشن بمانم........."

سپس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت.

شمع سوم با ناراحتی گفت: "من عشق هستم ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم، انسانها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده‌اند و اهمیت مرا درک نمی‌کنند، آنها حتی فراموش کرده‌اند که به نزدیکترین کسان خود عشق بورزند .............."

طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد.

ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید، گفت: "چرا شما خاموش شده‌اید، همه انتظار دارند که شما تا آخرین لحظه روشن بمانید .........". سپس شروع به گریستن کرد...........

پــــــــس...

شمع چهارم گفت: "نگران نباش تا زمانیکه من وجود دارم ما می‌توانیم بقیه شمع‌ها را دوباره روشن کنیم، مـن امـــید هستم.

با چشمانی که از اشک و شوق می‌درخشید، کودک شمع امید را برداشت و بقیه شمع‌ها را روشن کرد.


ناشناس بازدید : 95 شنبه 09 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟

ناشناس بازدید : 163 شنبه 09 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست

بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست


من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز

بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست


برای دیدن کامل شعر لطفا به ادامه مطلب بروید
ناشناس بازدید : 107 شنبه 09 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

از زندگی از این همه تکرار خسته ام

از های و هوی کوچه و بازار خسته ام

دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه

امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام

دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم

آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام

بیزارم از خموشی تقویم روی میز

وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام

از او که گفت یار تو هستم ولی نبود

تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید

از حال من مپرس که بسیار خسته ام...

ناشناس بازدید : 118 شنبه 09 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست

قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم


برای دیدن بقیه شعر لطفا به ادامه مطلب بروید

ناشناس بازدید : 126 پنجشنبه 07 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 

سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز

تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز

.

.

.

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن ، نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرار زخم کهنه دیروز نیست ، بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن.

.

.

.
زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع

غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع!

.

.

.
دوستت دارم شاهدی ندارم جز کوچه پس کوچه های خلوت دل!

.

.

.
با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است

برای رسیدن به ” تو “

.

.

.

آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیند یشم که همین دوست داشتن زیباست

.

.

.

آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ،
من آنجا به انتظارت هستم

.

.

.

کاش میشد در سایه ی مژگانت ، لحظه ای به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم

.

.

.

زندگی ابرهایی است با نام وفا  میریزد به جویی به نام صفا

میرود به رودی به نام عشق  میرسد به دریایی به نام وداع

.

.

.
جانا ز دست عشق تو ، یک دم نباشد راحتم / هر شب خیالت را کشم ، ای ماه تابان در برم

.

.

.
مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت. روان پزشک پاسخ داد : در شهر دلقکی ست که مردم را میخنداند و شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی ، مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم!!!

.

.

.

بی تو آغاز می کنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را

می نویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل می شوم اندوه و اشک سرد را

.

.

.
روزگاری او را می جستم، خود را می یافتم اکنون خود را می جویم، او را می یابم

.

.

.
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم

.

.

.

سرنوشتم اگر اینست که می بینم حکم تغییر قضا را به که باید گفت؟

آی خط خوردگی صفحه پیشانی من! این همه خط خطا را به که باید گفت . . . ؟

.

.

.
از لحظه های طی شده حظی نبرده ایم / خودرا  به دست  شاید و اما  سپرده ایم

بشمار لحظه لحظه ی  عمر  گذشته را / هر چند ســـــال بود  همانقدر  مرده ایم

.

.

.

گفتی به ماه نگاه کن یاد من باش به یاد لحظه های سرد من باش

انگار روزو شبم بی ماه نمیشه به خدا یادتم بی ماه همیشه

.

.

.
تنگی نفست را، نینداز گردن آلودگی، دلت را ببین، کجا گیر کرده…

ناشناس بازدید : 120 چهارشنبه 06 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

طلوع کن از سرزمین رویاهایم ای ستاره ی شب های تاریکم ! آسمان دلم را منتظر مگذار

بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد ، من تو را در قلبم دارم نه در دنیا


نفست باران است
دل من تشنه ی باریدن ابر  , دل
بی چتر مرا مهمان کن
!

برای دیدن بقیه اس ام اس ها لطفا به ادامه مطلب بروید

ناشناس بازدید : 102 سه شنبه 05 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

 از همان زمان که بجای "تو" به

من گفتی "شما"

فهمیدم پای "او"

در میان است.......!!!!!!!!!!!

 

تا کدوم ستاره دنبال تو باشم

تا کجا بی خبر از حال تو باشم

مگه میشه از تو دل برید و دل کند

بگو می خوام تا ابد مال تو باشم

از کسی نیس که نشونی تو نگیرم

به تو روزی میرسم من که بمیرم

هنوزم جای دو دستات خالی مونده

تا قیامت توی دستای حقیرم خاک هر جاده نشسته

روی دوشم کی میاد روزی که با تو روبرو شم

من که از اول قصه گفته بودم غیر تو با سایه م نمی جوشم

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
(""پروردگارا از عشق امروزمان چیزی برای فردایمان باقی بگذار.... به اندازه یک نگاه... به اندازه یک لبخند.... تا به یاد داشته باشیم که روزی عاشق هم بودیم"") (""هیچکس نفهمید که خداوند هم تنهاییش را فریاد میزد : قل هو الله احد "") ("دلیل بودن خیال بوسیدنـت، یک لحظه هم دست از سرم برنمی‌دارد. بی‌انصاف، هر شب به خوابم نیا....")
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما در مورد وبلاگ من چيست؟
    خدا

    عکس بازیگران
    برای مشاهده بیشتر عکس ها
     روی عکس کلیک فرمائید


    آزاده زارعی

    ناهید مهمودی

    سپیده خداوردی

    مصطفی زمانی


    آمار سایت
  • کل مطالب : 119
  • کل نظرات : 31
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 40
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 28
  • بازدید ماه : 708
  • بازدید سال : 1,338
  • بازدید کلی : 116,132
  • کدهای اختصاصی